تاكنون به منظور تبيين لغات و الفاظ قرآن, تأليفات ارزشمندى از سوى انديشه
وران و محققان ارائه شده است كه هركدام از ويژگيهايى برخوردار بوده و نقش
بسزايى در تفسير وبيان آيات قرآن داشته است, ولى ازآن جا كه قرآن درياى
بيكران معارف و گنجينه بى نهايت دانش است, بسنده كردن به تحقيقات موجود با
توجه به محدوديت آنها, مانع دريافت بهتر و درك ژرف تر كلام خداست و شايسته
است پژوهشگران و محققان اسلامى در هرزمان به ميزان توان خود, در جهت توسعه
ورشد تحقيقات قرآنى گام برداشته و با تبيين بهتر و رساتر فرهنگ ومعارف
قرآن و ارائه آن به جامعه انسانى, رسالت خويش را به انجام رسانند.
مقاله حاضر كه پژوهشى است درباره واژه(تقوا) و كلمات هم خانواده آن در
قرآن, به همين هدف تدوين شده و محتواى اصلى آن ريشه يابى لغت, تبيين
مفهومى و بررسى جنبه هاى صرفى كلمات و همچنين نوع كاربرد آنها در قرآن
است. و درصدد اثبات اين مطلب كه مراد از (تقوا) در قرآن, همواره يك معنى و
مفهوم مشخص و قالبى نيست, بلكه زمينه هاى گوناگون و جنبه هاى كاربردى آن
در تبيين مراد, نقش مؤثرى داشته و به معنى و مفهوم آن شكل خاص مى بخشد.
واژه تقوا و كلمات هم خانواده آن در مجموع 258 بار به دو گونه فعلى و اسمى
در قرآن استعمال شده است و گونه هاى فعلى آن شامل: فعلهاى ثلاثى مجرد به
صورت ماضى معلوم, مضارع معلوم و مجهول و امر وفعلهاى ثلاثى مزيد ( از باب
افتعال) به صورت ماضى معلوم, مضارع معلوم وامر است.
گونه هاى اسمى آن نيز به صورت مصدر يا اسم مصدر, اسم فاعل, اسم تفصيل و
صيغه مبالغه به كار رفته است. ما مباحث خود را به ترتيب درباره مصدر ثلاثى
مجرد, افعال ثلاثى مجرد و مزيد, مصدر ثلاثى مزيد و مبحث اسم مطرح مى كنيم:
ريشه و اصل واژگان مورد بحث(وقى) (واو ـ قاف ـ يا) است. اهل لغت در معنى و مفهوم آن چنين گفته اند:
(وقى: وقاه اللّه وقياً و وقاية و واقية: صانه… وقيت الشئ اقيه اذا صنته و سترته عن الأذى)1
(كلمة واحدة تدلّ عل دفع شئ عن شئ بغيره) 2
(حفظ الشّئ عمّا يؤذيه و يضرّه.) 3
بنابراين, الوقى(وقياً و وقاية) به معناى حفظ كردن ومصون داشتن چيزى در برابر شئ يا امر ناگوار و زيان آور است.
افعال ثلاثى مجرّد: افعال ثلاثى مجرد , به صورت ماضى معلوم, مضارع معلوم
مجهول و امر, در هشت مورد به كار رفته است و درهمه موارد, متعدّى به دو
مفعول است و به هر دو مفعول آن تصريح شده و مفعول دوم آن منصوب به نزع
خافض با تقدير حرف(من) است.4
مفهوم و معناى هريك از افعال با توجه به معناى ذكر شده براى مصدر, روشن است. براى نمونه به دوآيه دراين زمينه اشاره مى كنيم:
* (فمنّ اللّه علينا و وقانا عذاب السموم) طور/ 27
[خداوند به نقل از بهشتيان مى فرمايد]: پس خدا برما منت نهاد وما را از عذاب كشنده حفظ كرد.
* (وقهم السّيئات و من تق السّيئات يومئذ فقد رحمته وذلك هوالفوز العظيم.)
غافر / 9
[پروردگارا] مؤمنان را از بديها نگاه دار و هركس را در آن روز از بديها
حفظ كردى, مشمول رحمت خويش ساخته اى واين همان رستگارى بزرگ است.
افعال ثلاثى مزيد: افعال ثلاثى مزيد, به صورت ماضى معلوم, مضارع معلوم و
امر, در 166 مورد به كار رفته است. همه اين افعال(با توجه به قراءت
مشهور)از باب افتعال و متعدى به يك مفعول است. در پاره اى ازموارد به
مفعول فعل تصريح شده و در برخى موارد مفعول فعل محذوف مى باشد.
براى تبيين مفهوم ومعناى اين دسته از افعال, به بررسى و بيان مفهوم(اتقاء) (مصدر ثلاثى مزيد)مى پردازيم:
باب افتعال داراى معانى و كاربردهاى گوناگونى است. در برخى كتابهاى صرفى
شش معنى براى اين باب يادشده است و واژه مورد بحث (اتقاء)با توجه به تناسب
كاربرد آن, شايستگى برابرى بر دو معنى از معانى باب را دارد و آن دو معنى
عبارتند از: اتخاذ و طلب.
1. اتخاذ به معناى فراهم آوردن و تهيه كردن مبدأ فعل است و مفهوم اتقاء
بنابر اين معنى عبارت است از: وقايه برگرفتن, وقايه فراهم كردن(وقايه به
ابزار و وسيله صيانت و حفظ اطلاق مى شود. )اهل لغت گفته اند:
(الوقاية: ما يقى الشّئ)5
(كلّ ما وقيت به شيئاً)6
در كتاب الافعال فى القرآن الكريم, ذيل كلمه (اتقى) چنين آمده است:
(و افتعل هنا للاتخاذ, اى اتّخذوا وقاية و هو احدى معانيها)7
نيز در كتاب (دراسات… ) به نقل از البحر المحيط چنين آمده است:
(افتعل هنا للاتخاذ, اى اتّخذوا وقاية و هو أحد المعانى الّتى جاءت لها(افتعل)و قال… اتّقى: معناه اتخاذ الوقاية من عذاب اللّه.) 8
2. طلب. مفهوم اتقاء بنابر اين معنى چنين است: طلب حفظ و صيانت كردن , طلب
الوقاية(وقايه در اين جا مصدر و به معناى حفظ و صيانت كردن در برابر امر
مكروه وناگوار است.)
در مجمع البيان آمده است:
(الاتقاء: طلب السّلامة بما يحجز عن المخافة) 9
نيز در تفسير التحرير و التنوير, درمورد اتقاء آمده است:
(وهوطلب الوقاية و الوقاية: الصيانة والحفظ من المكروه) 10
خلاصه سخن اين كه اتقاء بنابر يك معنى عبارت است از: فراهم كردن ابزار و
وسيله صيانت و حفظ وبنابر معناى ديگر عبارت است از: طلب حفظ و صيانت كردن.
حال با توجه به معنى و مفهوم ارائه شده درمورد (اتقاء) معانى ومفاهيم
افعال باب نيز روشن مى گردد وما دراين بحث به نمونه هايى از آيات كه
دربردارنده افعال باب هستند, اشاره خواهيم داشت وبه بيان معانى ومفاهيم آن
مى پردازيم.
پيش از اين, چند نكته مهم را كه در بيان مفاهيم و درترجمه آيات مورد نظر نقش دارند, يادآور مى شويم:
اوّلاً, امر ناگوار و ناپسندى ملحوظ باشد و ثانياً, صيانت و حفظ در برابر آن صورت گيرد.
نكته ياد شده, ازموارد استعمال و همچنين تصريح اهل لغت كه نمونه هايى ازآن در بحث ريشه لغت(بند الف)ذكر شد, استفاده شده است ودراين جا به چند نمونه ديگر اشاره مى كنيم:
راغب اصفهانى مى نويسد:
(التقوى جعل النّفس فى وقاية مما يخاف) 11
تقوا عبارت است از قرار دادن نفس درحفاظ, در برابر امور هراس انگيز)
در مجمع البحرين چنين آمده:
(الاتقاء: الامتناع من الردى) 12
اتقاء, اجتناب و دورى جستن از هلاكت است.
ودر كتاب معجم الفروق اللغويه, آمده است:
(انّ فى الاتقاء معنى الاحتراس ممّا يخاف) 13
در اتقاء معناى حراست كردن و صيانت از امور هراس انگيز نهفته است.
بديهى است كه اين امور ناگوار, ناشايست وهراس انگيز مى تواند از نوع شرور و آفات مادى و محسوس همچون آتش, خار بيابان و… باشد و مى تواند امورى معنوى كه در عرف مردم يا در فرهنگ قرآن ناپسند است, باشد, همانند گناه , بى عدالتى, شرك, عذاب, قهر خدا و….
درقرآن واژه هاى مورد بحث براى هر دو نوع(مادى و معنوى)آن به كار رفته است كه به چند آيه اشاره مى كنيم:
(وجعل لكم سرابيل تقيكم الحرّ و سرابيل تقيكم بأسكم…) نحل / 81
و براى شما لباسهايى آفريده كه شما را از گرما حفظ مى كند و تن پوشهايى كه به هنگام جنگ شما را [از زخم نيزه و شمشير] نگه مى دارد.
(فاتقوا النّار التى وقودها النّاس و الحجارة… ) بقره / 24
پس در برابر آتشى كه هيزم آن بدنهاى مردم [گنهكار] و سنگهاست, وقايه برگيريد.
(ومن يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون… ) حشر / 9
وكسانى كه از بخل و حرص نفسشان, مصون مانده باشند, رستگارانند.
در آيات يادشده, گرما, زخم نيزه و شمشير, آتش جهنم و بخل, امورى ناگوار وناشايست هستند كه نگهدارى وحفظ در برابر آنان صورت مى گيرد.
هدف از يادكرد اين نكته بيان دو موضوع است:
1. درمواردى كه لفظ جلاله (اللّه) به عنوان مفعول فعل آمده است مانند (اتقوا اللّه) بايستى بر حسب كاربرد واژه, امر ناگوارى را به عنوان مضاف در تقدير گرفت; همانند (سخط) اللّه, (عذاب) اللّه, (البعد) من اللّه و … اين موضوع مورد توجه بسيارى ازمفسران و اهل لغت قرار داشته و در تبيين آيات به آن اشاره كرده اند. طبرسى در مجمع البيان, مى نويسد:
(و اتقاء اللّه انّما هو اتقاء عذابه) 14
و در كتاب (الافعال فى القرآن الكريم) چنين آمده است:
(واتقاء اللّه تجنب عذابه) 15
ابن عاشور ذيل دوّمين آيه از سوره بقره مى نويسد:
(المتقين اللّه اى الذين هم خائفون غضبه… و صانوا انفسهم من خطر غضب اللّه)16
آياتى از قرآن نيز بر مطلب ياد شده دلالت دارند كه آيات ذيل از آن جمله اند:
(واتقوا اللّه انّ اللّه شديد العقاب) مائده / 2 و حشر / 7
(واتقوا اللّه واعلموا انّ اللّه شديد العقاب) بقره / 196
(يا ايّها النّاس اتقوا ربّكم انّ زلزلة السّاعة شئ عظيم… و ترى النّاس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب اللّه شديد) حجّ / 2 ـ 1
در اين آيات, (شديد العقاب) بودن خداوند يا (شدت عذاب) او را فلسفه و دليل لزوم(اتقاء اللّه)بيان كرده است و اين نشان آن است كه اتقاء بايد يا از عذاب خدا و مانند آن باشد يا از چيزى كه عذاب خدا و مانند آن را در پى دارد. از اين روى, كلماتى چون (غضب اللّه) (عذاب اللّه) (معصية اللّه) و… صلاحيت تقدير دراين آيات را دارد.
2. با توجه به مفهوم لفظ و كاربرد آن درمواردى كه مفعول فعل ذكر نشده ,مانند (ذلكم وصيّكم به لعلكم تتقون)(انعام / 153) يا (والآخرة خير لمن اتقى) (نساء / 77) كه براى فعل (تتقون) و (اتقى) مفعولى ذكر نگرديده است دراين موارد بايد براى تتميم معنى, با توجه به قرائن(قرينه مقاليه يا مقاميه)مفعول مناسبى كه حكايت از امر ناگوار و ناشايستى داشته باشد, در تقدير گرفت.
در كتاب التحقيق, چنين آمده است:
(وكما ان الاتقاء من الشرور والآفات المواجهة المادية لازم لكل احد كذلك الاتقاء من انحاء الضرر و المضيقة و العذاب الروحانية و يتعين المراد من اقسام الاتقاء بالقرائن الحالية و المقالية والمقامية كما اذا كان الكلام فى مورد المؤمن و فى حقّه, او مرتبطاً بالامور الروحانية او يذكر له آثار و عواقب معنوية)17
درعبارت يادشده, تعيين متعلق اتقاء(مفعول اتقاء)را بر حسب اقتضاى قرينه (حاليه, مقاليه و مقاميه)دانسته است وما براى تأييد و توضيح بيشتر مطلب, به يك آيه از قرآن و كلمات مفسران درباره آن اشاره مى كنيم:
(ولكم فى القصاص حيوة يا اولى الالباب لعلّكم تتقون) بقره / 179
علامه طباطبايى ذيل آيه مى نويسد:
(قوله لعلكم تتقون) اى القتل وهو بمنزلة التعليل لتشريع القصاص) 18
ايشان كلمه (القتل) را به عنوان مفعول تتقون, منظور داشته, (لعلكم تتقون) يعنى (لعلكم تتقون القتل)
فخررازى ذيل آيه, چنين مى نويسد:
(فى تفسير الآية قولان: احدهما… انّ المراد لعلكم تتقون نفس القتل بخوف القصاص و الثانى: ان المراد هوالتقوى من كلّ الوجوه… ومعلوم انّ اللّه تعالى انّما كتب على العباد الامور الشاقه من القصاص و غيره لان يتقوا النّار باجتناب المعاصى و يكفوا عنها) 19
نويسنده براى(تتقون) دومفعول احتمال داده است:
(القتل) يا (النّار). (لعلّكم تتقون) يعنى (لعلكم تتقون القتل) يا (تتقون النّار).
نيز در مجمع البيان آمده است:
(وفى تتقون قولان احدهما: لعلكم تتقون القتل بالخوف من القصاص… و الثانى لعلكم تتقون ربّكم باجتناب معاصيه) 20
ايشان كلمه(القتل ) و (ربّكم) را به عنوان مفعول, مقدر دانسته است.
همان گونه كه ملاحظه شد, براى فعل (تتقون) كه مفعول آن يادنشده, مفعولى كه با كاربرد فعل تناسب دارد, در نظرگرفته شده است, همانند: تتقون القتل و تتقون النار و يا تتقون ربكم كه در حقيقت با توجه به نكته اول به معناى, تتقون (غضب ربّكم) يا (عذاب ربّكم) و مانند آن است. نكته دوّم: چنانكه در بحث مربوط به مفهوم ومعناى(اتقاء) گذشت, واژه اتقاء (بنابر يك معنى) به معناى اخذ الوقايه(وقايه برگرفتن و ابزار صيانت و حفظ در برابر امر ناگوار ومكروه فراهم داشتن) است. با توجه به اين معنى توضيح اين نكته لازم است كه: ابزار و وسيله صيانت وحفظ, با توجه به تناسب موضوع, مى تواند از اشياى مادى و محسوس همچون سپر و زره باشد كه آدمى را در برابر ضربه دشمن نگه مى دارد, چنانكه گفته مى شود: اتقى السيف بالترس(خودش را از ضربه شمشير به وسيله سپر مصون داشت.)نيز مى تواند اين ابزار, انجام فعلى يا ترك عملى باشد كه نتيجه آن حفظ و صيانت است و در حقيقت انجام آن فعل يا ترك آن به منزله ابزار و وسيله حفظ و نگهدارى است.
در مقاييس اللغة با ذكر حديث نبوى(ص): (اتقوا النار و لو بشقّ تمرة) آمده است:
(وكأنّه اراد: اجعلوها وقاية بينكم و بينها.) 21
ظاهر است كه دراين حديث شريف, انفاق و تصدق خرما به عنوان ابزار ووسيله نگهدارى از آتش جهنم تلقى شده است.
گرچه نكته ياد شده خالى ازابهام است, ولى به لحاظ استنتاجى كه ازآن خواهيم داشت, توضيح بيشترى مى طلبد, از اين روى, به ذكر آيه اى از قرآن با بيانى از تفسير(الكبير), مى پردازيم:
(يا ايها الناس اعبدوا ربّكم الذى خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون)
بقره / 21
در تفسير(الكبير) ذيل اين آيه آمده است:
(ان لقائلٍ ان يقول: اذا كانت العبادة (تقوى) فقوله(اعبدوا ربّكم لعلكم تتقون)جار مجرى قوله اعبدوا ربّكم لعلكم تعبدون أو اتقوا ربّكم لعلكم تتقون. والجواب… لانسلم ان العبادة نفس التقوى, بل العبادة فعل يحصل به التقوى لانّ الاتقاء هوالاحتراز عن المضار و العبادة فعل المأمور به و نفس هذا الفعل ليس هو نفس الاحتراز عن المضار بل يوجب الاحتراز, فكأنّه تعالى قال اعبدوا ربّكم لتحترزوا عن عقابه و اذا قيل فى نفس الفعل انّه اتقاء فذلك مجاز, لان الاتقاء غيرما يحصل به الاتقاء, لكن لاتصال احد الأمرين بالآخر, اجرى اسمه عليه.) 22
همان گونه كه ديده مى شود كلام مفسر براين نكته تصريح دارد كه, عبادت پروردگار, كه فعلى از افعال است, به عنوان وسيله حفظ و صيانت آدمى در برابر عقاب و عذاب خداوند معرفى شده است واين گفته با توجه به مفهوم و معناى(اتقاء) درست مى نمايد.
نتيجه سخن آن كه, در آياتى كه امر به اتقاء يا اخبار ازآن دارد, مى توان با توجه به قراين و مفاد آيه, ابزار و وسيله حفظ و صيانت را معين داشت وهمان گونه كه بيان شد, اين ابزار گاه انجام فعل يا افعالى و گاه ترك و دورى گزيدن از عملى است.
نمونه اى از آيات قرآنى را در اين زمينه بيان داشتيم و اينك به ذكر چند نمونه ديگر مى پردازيم:
(وان كنتم فى ريب ممّا نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله… *فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتّقوا النّار التى وقودها الناس والحجارة اعدت للكافرين* وبشر الذين آمنوا وعملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الانهار… ) بقره / 25 ـ 23
روى سخن آيه ها, با كسانى است كه به قرآن ايمان نياورده و به آن شك دارند, خداوند آنان را دعوت به همانند آوردن كرده آن گاه مى فرمايد:
(اگر درمقام همانند آوردن نتوانستيد يك سوره همانند قرآن بياوريد, كه هرگز نخواهيد توانست, پس شك و ترديد نسبت به قرآن را ازخود بزدائيد و با ايمان آوردن به قرآن در برابر آتشى كه هيزم و آتش افروز آن مردم و سنگها هستند و براى كافران آماده شده است, وقايه برگيريد.)
ودر پى اين انذار, خداوند ايمان آورندگان به قرآن را بشارت به بهشت داده است. بنابراين, به خوبى از مفاد آيه و اشاره آيه بعد مى توان دريافت كه ايمان به قرآن, وسيله اى براى مصون ماندن از آتش جهنم است.
(يا ايها الذين آمنوا لاتأكلوا الربوا اضعافاً مضاعفة واتقوا اللّه لعلكم تفلحون * واتقوا النار التى اعدت للكافرين * واطيعوا اللّه والرسول لعلكم ترحمون.)
آل عمران / 132 ـ 130
اى كسانى كه ايمان آورده ايد ربا به افزودنهاى پى در پى [يا چند برابر] نخوريد وبا ترك رباخوارى بين خويش و غضب الهى حاجز قرار دهيد, باشد كه رستگار شويد.
و در برابر آتشى كه براى كافران آماده شده است وقايه برگيريد وخدا و پيامبر(ص)را اطاعت كنيد. خويشتن را از آتشى كه براى كافران مهيا شده است, مصون داريد, باشد كه مشمول رحمت شويد.
از بيان اين آيات استفاده مى شود كه دورى از رباخوارى وهمچنين اطاعت از خدا و رسول(ص) وسائل ايمنى از غضب خداو آتش جهنّم است.
نتيجه اين كه راه دستيابى به تقوا(اتقاء)وبه تعبير ديگر, وسيله و ابزار نگهدارى وايمنى از امور ناگوار(عذاب خدا, آتش جهنم و…)درآيات مربوطه به گونه اى بيان شده است ومى توان با توجه به قرائن آن راهها وآن ابزار و وسايل را معين كرد.
در پايان, يادآورى اين نكته ضرورى است كه در برخى از آيات امر به اتقاء اللّه يا اخبار ازآن است, ولى بر حسب ظاهر, قرينه مشخصى براى بيان ابزار حفظ و نگهدارى و راه رسيدن به تقواى الهى ذكر نگرديده و در اصطلاح, كلام به طور مطلق بيان شده است. در چنين مواردى مى توان گفت كه ابزار نگهدارى خود ازعذاب الهى, دورى از نافرمانى خدا و پيروى از اوامر او به گونه عموم است.
ابن عاشور مى نويسد:
(والتقوى مصدر اتقى اذا حذر شيئاً… وقد اطلقت شرعاً على الحذر من عقاب اللّه تعالى با تباع أوامره واجتناب نواهيه) 23
نيز در كتاب الافعال فى القرآن الكريم آمده است:
(اتقاء اللّه تجنب عذابه و ذلك بالعمل بما امر به والانتهاء عمّا نهى عنه واشتهر هذا المعنى فى الكتاب العزيز وفى لسان الشرع حتى صار هوالمراد عند الاطلاق) 24
بنابر اين, معنى و مفهوم تقوا (تقواى الهى-اتقاء اللّه)به طور مطلق, عبارت است از: خويشتن بانى يا نگه داشتن وحفظ كردن خويش ازعذاب الهى(قهرخدا, دورى ازخدا و…) به وسيله اطاعت از اوامرخدا و ترك نواهى او.
براساس همين معنى ومفهوم است كه بيشتر مفسران ومترجمان, تقوا را عبارت از انجام واجبها وترك حرامها دانسته اند.
فخررازى درتفسير الكبير گفته است:
(وقد علمت انّ التقوى عبارة عن فعل الواجبات وترك المحرمات) 25
اين تعبير و مانند آن درمورد تقوا, گرچه تأويلات صحيح است, ولى معناى درست به لحاظ لغوى همان است كه پيشتر بيان شد. نكته سوّم: با توجه به اين كه دورى كردن, پروا داشتن و پرهيز كردن از امور ناشايست وناگوار در حقيقت, خويشتن بانى و نگهدارى خود در برابر آن امور است, برخى از اهل لغت حذر كردن و پروا و پرهيز را مترادف وهم معنى با اتقاء دانسته وگفته اند: (واتقيت الشئ… : حذرته) 26
با توجه به اين نكته, عباراتى مانند (اتقوا اللّه) را كه ترجمه آن برحسب معناى لغوى عبارت است از: (دربرابر عذاب خدا وقايه برگيريد يا خويشتن را ازعذاب الهى نگه بداريد)., مى توان اين گونه ترجمه كرد: از عذاب خدا بپرهيزيد(پروا كنيد, حذر كنيد). نكته چهارم: هراس, حالتى است كه به طورمعمول در برخورد با امور ناگوار پديد مى آيد. بنابراين, با توجه به كاربرد واژه آن را دخالت داده و گاه اين را معادل معنى پنداشته اند وبه طور مثال واژه مورد بحث كه در نكته اول, به تفصيل بيان شد, برخى هراس را درمعناى آن دخالت داده و گاه آن را معادل معنى پنداشته اند و به طور مثال واژه خداترسى را در ترجمه(تقوى اللّه) به كار برده اند.
راغب اصفهانى به اين نكته اشاره كرده, مى نويسد:
(والتقوى جعل النفس فى وقاية مما يخاف هذا تحقيقه ثمّ يسمى الخوف تارة التقوى و التقوى خوفاً حسب تسمية مقتضى الشّئ بمقتضيه والمقتضى بمقتضاه.)27
از اين رو, ترجمه جملاتى مانند (اتقوا اللّه) به (از خدا بترسيد), ترجمه اى مسامحى و غير مستقيم است.
در انتهاى بحث افعال, به منظور تكميل سخن و همچنين بيان اهميت دقت در تحليل و ارائه مفهوم واژه مورد بحث و كاربرد آن, به مواردى از آيات همراه با برخى از ترجمه هاى ارائه شده ونقد آن مى پردازيم:
(ولقد نصركم اللّه ببدر و انتم اذلّة فاتقوا اللّه لعلّكم تشكرون) آل عمران / 123
* ترجمه آيتى:
هرآينه خدا شما را در بدر يارى كرد وحال آنكه ناتوان بوديد. پس ازخداى بترسيد. باشد كه سپاسگزار شويد.
و يقيناً خدا شما را در (جنگ) بدر, با آن كه ناتوان بوديد يارى كرد, پس از خدا پروا كنيد. باشد كه سپاسگزارى نماييد.
* ترجمه الهى قمشه اى:
وخداوند شما را به حقيقت درجنگ بدر يارى كرد و غلبه بر دشمن داد, با آنكه
شما ازهرجهت درمقابل دشمن ضعيف بوديد. پس راه خداپرستى و تقوا پيش گيريد.
باشد كه شكر نعمتهاى او را به جاى آريد.
در ترجمه هاى يادشده, جمله(فاتقوا اللّه) به معناى: ازخدا بترسيد, ازخدا
پروا كنيد, راه خداپرستى وتقوى پيش گيريد, آمده است وهيچ گونه تحليلى
ازمفهوم واژه كه روشنگر ارتباط وانسجام كلام الهى باشد, ارائه نشده است
وهمين امر نارسايى ترجمه را در انتقال پيام آيه سبب شده و كلام را با نوعى
ابهام, همراه ساخته است.
بيان نارسايى و ابهام در ترجمه هاى يادشده آن است كه: جمله (پس از خدا
بترسيد) يا (پس از خدا پروا كنيد) به عنوان نتيجه جمله(خدا شما را در بدر
يارى كرد وحال آن كه ناتوان بوديد.) آمده است درحالى كه اين مقدمه و نتيجه
مترتب برآن , انسجام و روشنى ندارد: (خدا شما را در بدر يارى كرد, پس از
خدا بترسيد)! حال آن كه اگر ترجمه, همراه با تحليل مفهوم واژه ارائه شود,
انتقال پيام, رسا و انسجام كلام آشكار مى گردد.
دراين جا با ذكر مقدمه اى كوتاه ,كه بيانگر موقعيت آيه است به ترجمه آن مى پردازيم.
آياتى كه پيش ازآيه مورد بحث است در ارتباط با جنگ احد هستند وسخن از گروههايى است كه قصد سستى و كوتاهى نسبت به جنگ داشتند:
(اذ همّت طائفتان منكم ان تفشلا… ) آل عمران / 122
خداوند درآيه مورد بحث با يادآورى خاطره پيروزى در بدر, آنان را از سستى و كوتاهى درمورد جنگ احد بر حذر داشته, مى فرمايد:
(ولقد نصركم اللّه ببدر وانتم اذلّة فاتقوا اللّه لعلكم تشكرون)
ازاين رو, در جمله(فاتقوا اللّه) با توجه به بيان وافى در نكته اوّل, بايد
كلمه مضافى كه بر امر ناگوارى دلالت كند, در تقدير گرفت و اين جا با توجه
به تناسب موقعيت آيه و همچنين به قرينه آيه 125, محروميت از يارى, مى
تواند تقديرى مناسب باشد, بنابراين, (فاتقوا اللّه) يعنى (فاتقوا خذلان
اللّه).
آن گاه ترجمه آيه چنين مى شود:
(به تحقيق خدا شما را در بدر يارى كرد در حالى كه شما ناتوان بوديد. پس
[دراين نبرد]خويشتن را از نصرت خدا با سستى در جنگ, محروم نسازيد, باشد كه
[با دريافت يارى خدا] شكر او را به جاى آوريد.)
گفتنى است كه در ترجمه فوق, براى رساتر شدن عبارت, جمله(خويشتن را از نصرت
خدا با سستى در جنگ محروم نسازيد) معادل جمله (خويشتن را از محروميت
ازنصرت خدا به وسيله ترك سستى درجنگ مصون بداريد) كه ترجمه دقيق تر(فاتقوا
خذلان اللّه) است, آورده شده است. البته هر دو جمله يك پيام دارند.
نمونه ديگر:
(بلى ان تصبروا و تتقوا ويأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربّكم بخمسة آلاف من الملائكة مسوّمين) آل عمران / 125
بلى اگر پايدارى كنيد و پرهيزگار باشيد, چون دشمنان تاخت آورند , خدا با پنج هزار از فرشتگان صاحب علامت شما را يارى كند.
* ترجمه ياسرى:
آرى اگر صبر كنيد و با تقوا باشيد و بيايند فوراً دشمنان برسر شما, مدد مى
كند شما را پروردگارتان با پنج هزار ملائكه كه بر اسبهاى نشان دار باشند.
* ترجمه بنياد دايرة المعارف:
آرى اگر استقامت وتقوا پيشه كنيد در اثنايى كه دشمن به سراغ شما بيايد, خدوند شما را با پنج هزار فرشته نشان دار يارى خواهد كرد.
جمله هاى(پرهيزگار باشيد) (با تقوا باشيد) و (تقوا پيشه كنيد) ترجمه هاى
تحت اللفظى و به دور از تحليل مفهومى است و نارسايى آن در انتقال پيام آيه
مشهود است, درحالى كه ترجمه گوياى آيه را مى توان با توجه به آيات پيش كه
زمينه آن در ترجمه آيه پيشين گذشت, دو گونه ارائه كرد:
1. (آرى اگر [بر سختيهاى جهاد] شكيبايى كنيد واز سستى در جنگ بپرهيزيد,
چون دشمنان برشما تاخت آورند, خدا شما را با پنج هزار فرشته صاحب علامت
يارى مى كند.)
اين ترجمه بر اين مبناست كه مفعول مقدر (تتقوا) به قرينه آيه 122 (اذ همّت
طائفتان منكم ان تفشلا…) كلمه, (الفشل)باشد: تتقوا الفشل, يعنى از سستى
بپرهيزيد.
2. (آرى اگر[بر سختيهاى جهاد] شكيبايى كنيد و خويشتن را با سستى در جنگ از
نصرت محروم نسازيد, چون دشمنان بر شما تاخت آورند, خدا شما را با پنج هزار
فرشته صاحب علامت يارى مى كند.)
اين ترجمه براين مبناست كه مفعول مقدر(تتقوا) به قرينه آيه 123 كه ترجمه
آن گذشت, كلمه (خذلان اللّه) باشد: تتقوا خذلان اللّه, يعنى خويشتن را از
يارى خدا محروم نسازيد.
اين ترجمه با توجه به توضيحات بيان شده درترجمه آيه پيشين ارائه گرديده است.
در اين جا مبحث فعل واژه(تقوا) را به پايان مى بريم وبا توجه به اين كه
اساس ومبانى نوشتار حاضر درمورد مفهوم تقوا وكاربرد آن در قرآن كريم در
خلال بحثهاى گذشته با استناد به كلام اهل لغت وبيان مفسران و نمونه هايى
از آيات به خوبى بيان شد, مبحث اسم را به صورت گذرا براى تتميم مطالب,
مورد بررسى قرار مى دهيم:
همان گونه كه در مقدمه ياد شد, گونه هاى اسمى واژه (تقوا) به صورت مصدر يا
اسم مصدر, اسم فاعل, اسم تفصيل وصيغه مبالغه در قرآن كريم به كار رفته است
كه تفصيل آن در زير بيان مى شود:
n التقوى: (تقوا) ازنظر صرفى در اصل(وقيا) بوده, واو تبديل به تاء وياء تبديل به واو شده است. 28
وبنابر آنچه كه از كتابهاى لغت استفاده مى شود, (تقوى) اسم است براى (اتقاء) يعنى اسم مصدر باب افتعال است. 29
اين مطلب با معيارهاى ادبى در تشخيص اسم مصدر نيز موافقت دارد.اين واژه از
نظر مفهومى با توجه به اين كه ميان مصدر واسم مصدر تفاوت معنوى چندانى
وجود ندارد, 30 همانند(اتقاء) است از اين رو, آنچه درمورد اتقاء ياد شد,
درموردى تقوا نيز صادق است. البته توجه به اين نكته لازم است كه گاه مصدر
به معناى اسم فاعل, اسم مفعول ومانند آن نيز به كارمى رود. بنابراين, در
بيان ترجمه آيات بايد با توجه به قواعد ادبى و قرائن موجود در آيه, مفهوم
واژه را تبيين كرد. در اين جا به ترجمه چند آيه درمورد تقوا اشاره مى كنيم:
(يا ايها الذين آمنوا لاتحلّوا شعائر اللّه ولاالشهر الحرام… ولايجرمنّكم
شنآن قوم ان صدّوكم عن المسجد الحرام ان تعتدوا وتعاونوا على البر و
التقوى ولاتعاونوا على الاثم و العدوان… ) مائده /2
اى كسانى كه ايمان آورده ايد… دشمنى با قومى كه شما را ازآمدن به
مسجدالحرام [درسال حديبيه] بازداشتند, شما را برآن ندارد كه تجاوز كنيد.
يكديگر را بر انجام كارهاى نيك وخويشتن دارى ازتجاوز [به حقوق الهى وحقوق
مردم] يارى كنيد…
در اين آيه (تقوى) به معناى (اتقاء) آمده است(الاتقاء عن التعدى والعدوان)
(اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية فانزل اللّه سكينة
على رسوله و على المؤمنين والزمهم كلمة التقوى وكانوا احق بها واهلها… )
فتح / 26
به ياد آريد آن گاه كه كافران [مكه درسال حديبيه)]در دلهاى خويش خشم ونخوت
جاهليت داشتند, پس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و برمؤمنان نازل فرمود
و روح پرهيز از جنگ ودرگيرى را ملازم آنان ساخت…
درآيه نيز( تقوى ) به معناى (اتقاء) است(الاتقاء عن القتال والنزاع).
n تقاة: اين واژه از نظر صرفى داراى چند وجه است:
وجه اوّل:
(تقاة) جمع اسم فاعل از فعل ثلاثى مجرد مى باشد: واقى ـ تقاة; مانند قاضى
ـ قضات(البته تبديل واو به تاء بسان تغيير در (تقوى) است.)31
وجه دوّم:
(تقاة) مصدر باب افتعال است, اتقى اتقاءً وتقيّةً وتقاةً; همانند اتّخم تخمةً. 32
وجه سوّم:
(تقاة) اسم مصدر باب افتعال است. 33
با توجه به توضيح مفهوم هر يك از وجوه سه گانه كه در جاى خود ياد شده است,
مفهوم واژه( تقاة) نيز روشن مى گردد. اين واژه دو بار در قرآن به كار رفته
است. (آل عمران / 208 و 102)
n واق: واقى, اسم فاعل از فعل ثلاثى مجرد و در مواردى بر اساس قواعد اعلال
ياء آخر آن حذف مى شود(واقى ـ واق) وبه معناى حافظ و نگاهدار چيز يا شخصى
ازامر ناگوار است. اين واژه سه بار در قرآن آمده است كه به ترجمه يك مورد
اشاره مى كنيم:
(لهم عذاب فى الحيوة الدنيا ولعذاب الآخرة اشقّ ومالهم من اللّه من واق)
رعد / 34
براى آنان در دنيا عذابى است و عذاب آخرت سخت تر است وآنان را در برابر عذاب خدا هيچ حافظ و نگاهدارى نيست.
n تقيّا: گروهى (تقيّ) را در اصل (وقوى) بر وزن فعول دانسته و گفته اند
واو اوّل تبديل به تاء شده و واو دوّم به ياء مبدل گشته است و درياء آخر
ادغام گرديده و به سبب وجود ياء حركت قاف به كسره تبديل شده است. گروهى
نيز (تقى) را در اصل (وقى) گفته اند كه واو تبديل به تاء شده و بر وزن
فعيل است.34
درهر دو صورت (فعول يا فعيل), (تقى) صيغه مبالغه است و صيغه مبالغه بنابر
تعريف آن, اسمى است كه دلالت بر بسيارى صدور فعل از فاعل يا بسيارى اتصاف
موصوف به صفت دارد. بنابراين معنى و مفهوم (تقى) عبارت است از: كسى كه
بسيار نگهبان وحافظ چيزى در برابر امور ناگوار و ناپسند است و در قرآن به
معناى كسى است كه در برابر عذاب خدا يا نافرمانى و معصيت او بسيار نگهبان
خويش است. اين واژه سه بار در قرآن به كار رفته است. (مريم / 13 , 18 ,
63) كه به يك آيه دراين زمينه اشاره مى كنيم:
(تلك الجنّة الّتى نورث من عبادنا من كان تقيّاً) مريم / 63
اين همان بهشتى است كه به آن دسته از بندگانمان كه [در دنيا] بسيار حافظ و
نگاهدار خويش در برابر گناه و نافرمانى خدا بودند, به ارث مى دهيم.
n اتقى: اتقى اسم تفضيل است و اسم تفضيل بر فزونى وصفى در شخصى يا چيزى نسبت به شخص يا چيز ديگر, دلالت مى كند.
البته اين نسبت سنجى درمورد يك وصف مشترك است. براى اسم تفضيل سه كاربرد ياد شده است:
نخستين كاربرد آن كه بيشترين موارد استعمال ناظر به آن است, همانى است كه
در تعريف بيان شده; يعنى بيان فزونى وصف مشترك در چيزى نسبت به چيز ديگر.
دوّمين كاربرد آن كه بسيار كم آمده است, استفاده از اسم تفضيل براى بيان
فزونى وصف غير مشترك در چيزى نسبت به ديگرى است مانند الصّيف أحرّ من
الشّتاء; يعنى گرماى تابستان نسبت به سرماى زمستان بيشتر است.
سوّمين كاربرد در بيان ثبوت وصفى براى شخصى است بدون نظر به تفاضل ونسبت
سنجى, مانند: نصيب اشعرالحبشه; يعنى او شاعر حبشه است, اين كاربرد نيز
متداول است.35
درقرآن مجيد اين واژه دوباره به كار رفته است وظاهراً در يك مورد, نخستين كاربرد و درمورد ديگر, سومين كاربرد لحاظ شده است.
(ياايّها النّاس انّا خلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عند اللّه اتقيكم… ) حجرات / 13
در اين آيه, (اتقيكم) براى بيان تفاضل (اوّلين كاربرد)آمده است.
(وسيجنّبها الاتقى* الّذى يؤتى ما له يتزكّى) ليل / 17 و 18
ظاهراً دراين آيه (الاتقى) براى بيان ثبوت وصف وبدون نظر به تفاضل(سومين
كاربرد)آمده است. البته برخى مفسران اين مورد را نيز از نوع نخستين كاربرد
دانسته اند.
n المتّقون . المتقين: (متقى) اسم فاعل از (اتقى) باب افتعال است وتنها به صورت جمع در قرآن آمده است.
با توجه به معناى ارائه شده درمورد (اتقاء) ونكات ياد شده براى متقى نيز دومعنا محتمل است:
1. (متقى) يعنى كسى كه در برابر امور ناگوار وقايه برگيرد, به عنوان مثال
به كسى كه در برابر عذاب خدا, ترك معصيت واطاعت اوامر خدا را سپر خويش
قرار مى دهد, (متقى) گويند(اين معنى بر اساس معناى (اتخاذ) در باب افتعال
است).
2. (متقى) يعنى كسى كه خواهان سلامت وحفظ خويش در برابر امرناگوار است. (اين معنى بر اساس معناى (طلب) در باب افتعال است).
روشن است كه اين دو معنى چندان تفاوت عميقى ندارند و در بيشتر موارد, مفهوم يكسانى را القا مى كنند.
در اين جا به دو نمونه ازآيات در اين زمينه اشاره مى كنيم:
(انّ المتقين فى جنّات امين) دخان / 51
به درستى كسانى كه در برابر عذاب خدا وقايه برگرفتند [اطاعت از اوامر خدا
و ترك معصيت را سپر خويش در برابر عذاب خدا قرار دادند], در جايگاه امنى
هستند.
(ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتّقين) بقره / 2
قرآن كه هيچ ترديدى درآن راه ندارد, هدايتگر كسانى است كه خواهان سلامت وحفظ خويش در برابر عذاب خدايند.
در پايان نكات زير را مى توان نتيجه گرفت:
1. مراد از (تقوا) در قرآن همواره يك معنى ومفهوم مشخص و قالبى نيست, بلكه
زمينه هاى گوناگون وجنبه هاى كاربردى آن, در تعيين مراد نقش مؤثرى داشته و
به معنى و مفهوم آن شكل خاصى مى بخشد.
2. (تقوا) در قرآن , زمينه ها وموارد متعددى دارد وهمواره منحصر به (تقواى الهى) نيست.
3. (تقواى الهى) نيز به نوبه خود, زمينه هاى گوناگونى دارد كه شناخت اين زمينه ها با مراجعه به آيات مربوطه قابل بازيابى است.
4. (تقواى الهى) (به طور مطلق) به معناى خويشتن بانى از عذاب خدا(قهر خدا,
غضب خدا و مانند آن)به وسيله اطاعت از اوامر الهى و ترك نواهى اوست.
5. دستيابى و وصول به (تقوا) راهها و ابزار گوناگونى دارد كه با مراجعه به
آيات مربوطه و قرائن موجود در آنها مى توان آنها را شناسايى كرد.
1. ابن منظور, محمّد بن مكرّم, لسان العرب,دار احياء التراث العربى, بيروت , 15/ 377.
2. ابن فارس, احمد بن فارس بن زكريّا, معجم مقاييس اللغة,مكتب الاعلام الاسلامى, قم , 6/ 131.
3. راغب اصفهانى, حسين بن محمّد, المفردات فى غريب القرآن,مطبعة الميمنية, مصر / 530.
4. الفعل فى القرآن الكريم, تعديته و لزومه, 498 و 625.
5. ابن فارس, معجم مقاييس اللغة, 6/131.
6. ابن منظور, محمّد بن مكرّم, لسان العرب, 15 / 378.
7. السيد, عبدالحميد مصطفى, الافعال فى القرآن الكريم,دار البيان العربى, جدّه3/ 1467.
8. محمد عبدالخالق عظيمة, دراسات لاسلوب القرآن الكريم, ,دارالحديث, مصر, قسم 2 جزء 1/ 517.
9. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, ,انتشارات ناصرخسرو, تهران 1 ـ 2 / 534.
10. ابن عاشور, طاهربن محمد, تفسير التحرير و التنوير, ,الدار التونسيّة للنشر, تونس, 1/ 226.
11. راغب اصفهانى, حسين بن محمد, المفردات, / 530.
12. طريحى, فخرالدين, مجمع البحرين, ماده وقى.
13. عسكرى, ابى هلال حسن بن عبدالله, معجم الفروق اللغوية, ,مؤسسة النشر الإسلامى, قم, 14.
14. طبرسى, مجمع البيان, 1 ـ 2 / 534.
15. السيّد, عبد الحميد مصطفى, الافعال فى القرآن الكريم,3/ 1467.
16. ابن عاشور, طاهربن محمد, تفسير التحرير و التنوير, 1/ 226.
17. مصطفوى, حسن, التحقيق فى كلمات القرآن الكريم, وزارت ارشاد اسلامى, تهران, 13/ 186.
18. طباطبايى, محمدحسين, الميزان,اسماعيليان, قم, 1/ 43.
19. فخررازى, محمد بن عمر, تفسير الكبير, داراحياء التراث العربى, بيروت , , 5/ 214.
20. طبرسى, مجمع البيان, 1 ـ 2 / 534.
21. ابن فارس, معجم مقاييس اللغة, 6/ 131.
22. فخررازى, تفسير الكبير, 2 ـ 1 / 101.
23. ابن عاشور, طاهربن محمد, تفسير التنوير و التحرير, 1/ ذيل آيه 2 بقره.
24. السيد, عبدالحميد مصطفى, الافعال فى القرآن الكريم, 3 / 1467.
25. فخررازى, تفسير الكبير, 5 / 214.
26. ابن منظور , لسان العرب, 15 / 378; فيروزآبادى, محمّدبن يعقوب, قاموس المحيط , ماده وقى.
27. راغب اصفهانى, حسين بن محمّد, المفردات, / 530.
28. ابن منظور, لسان العرب, 15 / 378; فيروزآبادى, قاموس المحيط ماده وقى.
29. همان; لويس معلوف, المنجد , ماده وقى.
30. براى توضيح بيشتر, ر . ك : معجم النحو والنحو الوافى,ج 2, مبحث مصدر واسم مصدر
31. ابن منظور, لسان العرب, 15/ 378; علوم العربيّة, 1/ 422.
32. ابن منظور ,لسان العرب, 15/ 378; طبرسى, مجمع البيان, 2 ـ 1 / 729.
33. فيومى, احمد بن محمد, المصباح المنير, دارالهجرة قم, ; 669; الموضح, 1/ 367.
34. ابن منظور, لسان العرب / 378.
35. عبد الغنيّ, الدقر, معجم النحو /12